پارت سیزده

زمان ارسال : ۶۲ روز پیش

آرش با بالاتنه‌ی برهنه مقابل آینه‌ ایستاده بود. فوم اصلاح را به صورتش زده و مشغول تراشیدن ته‌ریشش بود که یکتا به چهارچوب در تکیه داد. حرص‌آلود گفت: من نمی‌فهمم تو چجوری می‌تونی تو این موقعیت وایستی جلو آینه، ریش بتراشی! می‌فهمی قراره ما رو از این خون ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید